تحلیل روانشناختی انیمیشن لوکا
انیمیشن لوکا، گرچه در نگاه کلی، دارای محتوایی تکراری بنظر میرسد، اما اگر عمقی تر به آن نگاه شود، می توان جنبه های متفاوتی نیز در آن پیداکرد.
درمورد جنبه تکراری آن، همان تجربهی ناشناخته ها، و تلاش برای شکستن چارچوبها، ترسها و اجتنابهاست که لوکا در نقش یک نوجوان، بسادگی و وضوح، آن را به بیننده منتقل میکند.
اما از نگاه دیگر، واز منظر نمادین روانشناسی یونگی، میتوان گفت، دریا نماد ناخودآگاه و حتی ناخودآگاه جمعی است; آنچه لوکا را در بند کشیده و میخواهد با قدرت اورا در چارچوب کلیشههای سنتی و کهن نگه دارد.
از طرفی، اعماق آب که نمادی از بطن، درون و بنوعی مادرانگی دارد، نشان دهنده مادریست که، درقالب یک زن مقتدر و مسلط، سعی میکند فرزندش را در قالب آن به بند بکشد. شاید وابستگیها و نقشهای قالبی مادرانه که با محدود کردن فرزند، به نوعی سد راه اوست و همین ویژگی،باعث دورشدن فرزندش از او میشود.
ماهی، نماد خلاقیت، عزم راسخ، دانش، اتحاد وهمدلی و دراساطیر یونانی، واسطهی رهایی است.
از طرفی، ماهی، نماد خلاقیت، عزم راسخ، دانش، اتحاد وهمدلی و دراساطیر یونانی، واسطهی رهایی است.
چنانکه، لوکا و خانوادهاش، طبق یک رسم دیرینه، و بصورت یکسری مراسم کسل کننده و کلیشه ای، به پرورش ماهیها میپردازند و البته که این رفتار تکراری، لوکای جوانِ پراز کنجکاوی را راضی نکرده، و او بعد از آشنایی با آلبرتو، که جرقهی کشف ناشناخته ها و دنیای دیگر را برایش به همراه آورد، در دنیای خارج از آب( ناخودآگاه)، بجای ستارهها در آسمان، ماهیهارا میبیند که شاید تلاش برای جایگزین کردن خلاقیت و دانش از ناخودآگاه به دنیای بزرگتر و ناشناخته تر( وسعت کهکشانها) باشد؛ جایی که با جولیا در حال تماشای آسمان است و دختر ماجراجویِ به قول اطرافیان، متفاوت از بقیهی مردم شهر، لوکای جستجوگر را به محل اختفایش میبرد و به او تلسکوپ را نشان میدهد.
و اکنون دریچهای از دنیای جدیدی از دانش و دانایی در مقابل چشمان لوکا باز میشود که اورا بیشترمشتاق علم و مدرسه میکند.
نهایتا در بخشهای پایانی داستان، درتقابل و مبارزه بین خیر وشر، (مسابقه بین جوان شرور شهر که با تقلب و نادرستی سعی در پیروزی دارد) این راستی است که پیروز میشود.
وقتی لوکا و آلبرتو، خود واقعیشان نمایان گر میشود و این درحالیست که برخلاف قبل، نه تنها ترسان و خجالت زده از خودِ واقعی شان نیستند، بلکه با کمال سربلندی حقیقت وجودیشان را به نمایش میگذارند و اینجاست که موفقیت را درآغوش میکشند و این شاید از نگاه روانشناسی، اشاره به پذیرشِ بی کم و کاستِ خود، همراه با عزت نفس مطلوب باشد که نهایتا پیروزی را رقم می زند.
مادری که با قدرت تلاش در برگرداندن فرزندش به اعماق آب و کلیشههای سنتی داشت، اکنون تحت تاثیر جسارت و موفقیت فرزند، جرات ابراز وجود پیدا میکند، و اینجاست که مشخص میشود چه بسا سایرینِ پنهان شده در زیر چترها نیز، درونی همچون لوکا دارند. چترها درسایه جسارت کناررفته و باران، درون ماسکه شده ی آدمها را نشان میدهد. آدمهایی که با دوری از آب، (نماد حقیقت و راستی)، پوششی از جنس بقیه آدمها به تن کرده اند تا بدور از دردسر زندگی عادی داشته باشند.
شاید ایشان به ظاهر هیولاهایی هستند که در واقع و در باطن، نیک سیرتند و انگ اجتماعیِ نامعلومی، آنها را به بند کشیده.
و این جملهی مادربزرگ لوکا که “هرگز، همه انسانها، اورا نخواهند پذیرفت، اما او(لوکا) خواهد توانست، بهترینِ آنها را به خود جذب کند”، اشاره دارد به همین نکته که در جوامع، قرار نیست همیشه، حقیقت از سوی همگان پذیرفته شود. تنها انسانهای نیک اندیش و پاک طینت هستند (مثل پدر جولیا)، به کنه وجودی افراد پی میبرند و آنها را براساس اعمالشان قضاوت میکنند نه شنیدههای گذشتگان.
نهایتا لوکا برندهی خوش شانس داستان است که موفق میشود با وجود محدودیتهای ظاهری، به سوی رشد و تعالیِ مطلوبش پیش برود و آنچه در رویایش میدید را به تحقق نزدیک سازد.
نگارش متن وتحلیل: دکتر مریم حاجیلو
پزشک،متخصص روانشناسی سلامت
بیشتر بخوانید :